با شروع سال دوم، هم کالجیهای سال پایینی وارد میشوند. در کلاسهای مشترک خیلی زود دوستم میشوند دو حمید، تقویمنش و پاکنشان. حمید تقویمنش ویولن میزند و گیتار و ارگ، و از خانوادهای است موسیقیدان: پدرش حرفهای است، با خوانندگان مشهور ویولن میزند و به خصوص فلوت، برادرش هم ارگ نوازی حرفهای است... کنار پنجرهای در ساختمان علوم پایه ایستاده، تصنیفی از سیاوش (حالا استاد شجریان) زمزمه میکند، میگویم سر نت میخوانی، تعلیم دیدهای؟ سر صحبت باز میشود
حمید پاکنشان بعدها معدل چهاری میشود، چهار ممیز دو صفر. خط میکشد و نشان که از همسالان ما جلو خواهد زد. حساب میکنیم که هر چقدر زیاد واحد بگیرد، با احتساب پیشدرسها، پشت درس تئوری ساختمان (الآن تحلیل سازه) میماند و به ما نمیرسد. همین فتح میکند بابی را در نامگذاری پنج حمید تا خلط نشوند. این پاکنشان حمید تئوری نامیده میشود بعد از آن. تقویمنش که قدری کم حس و حال است میشود حمید بیرمق. دیگری که دندانهایی درشت دارد و متبسم که میشود شانزده جفت دندانش بیرون میزنند به نام حمید دندان مفتخر میشود. چهارمی که پایش را به زمین میکشد به وقت قدم برداشتن حمید سوسمار نام میگیرد، و بالاخره آخری که وقتی زنگ در خانهای را میزند صدایش از در و پنجره بهتر از آیفون شنیده میشود حمید استریو خوانده میشود بعد از آن
استریو گفتم، یادم به نوارهای آن زمان افتاد. صفحههای موزیک پاپ که وارد میشد، تکثیر میکردند روی نوار کاست چندین شرکت، دو سه تاشان بهتر بودند و پر فروش. یکی شرکت تومبا بود که بیشتر با سری "فست" که نوارهای سریالی آهنگهای تند بود مناسب مهمانیها، معروف شد و محبوب که تا نمرههای بیست و سی هم رسید. در واقع گلچین میکرد آهنگهای تند را از آلبومهای مختلف همه خوانندهها. بعد سری "لاو میوزیک" هم بیرون داد به همان شکل. دیگری سانی بود که اسمش را با دو ان مینوشت، لابد برای این که با سونی اشتباه نشود. سری "اولد سانگز" سانی هم در پنج والیوم دست به دست میشد و هنوز هم کیمیاست، هر چند دیگر از اولد به عصر حجر تغییر یافته! سومی هم شرکت رودکی بود که مثل آن دو، نوارهایش کیفیتی خوب داشت، ولی چون برای جلوگیری از کپی، هر دو سه دقیقه در آهنگها صدایی شنیده میشد انکرالاصوات که "استریو رودکی مقابل تالار رودکی" چندان مشتری نداشت مثل آن دو دیگر. نمیدانم اگر این آهنگها نبودند نسل بعد از ما چه میکردند، که در میان کارهای بیسر وته رپ و هوی و چه و چه، بیشتر به آثار دوره ما گوش میدهند و ظاهرا آبا و بیجیز و بانیام را بیشتر از ما دوست دارند
باری، زبان 203 را واتکینز نامی درس میدهد، در ویتنام تیر خورده و پاهایش کوتاه و بلند است، قدری لنگ میزند. در همین کلاس است که با بهروز صمیمی میشوم. هیچ وقت یادم نمیرود، قبل از یکی از جلسهها در پلهها به مستر واتکینز برمیخورم، میپرسد حالت چطور است، میگویم ممنون، میگوید خوب ممنون، یا بد ممنون، یا چه ممنون؟! ملکه ذهنم میشود این درس بیرون از کلاس
وحشتناکترین درسی که در همه عمر با من میماند ترسش، ترمودینامیک است، هنوز هم نمیفهمم آنتالپی و آنتروپی چیست، هرچند حالا دوست دارم بدانم و نمیشود بی معلم. آخر ترم با سختی میگذرانم درس را با ذکر خیری از حضرت ناپلئون! سالهای سال بعد، همکاری دارم پزشکی نام که از مهندسان برجسته مکانیک است، برایم توضیح میدهد که چرا درسهای اختصاصی مکانیکیها برای راه وساختمانیها سخت است، یا لااقل دلچسب نیست. درست میگوید: در درسهای ما مثل مقاومت مصالح، با المانهایی ملموس مثل تیر و ستون شروع میکنند و بعد به یک جسم کلی با شکل عمومی تعمیم میدهند مطلب را. در درسهای خاص رشته مکانیک برعکس، جلسه اول آقای معلم یک آمیب بزرگ میکشد و میگوید این حجم کنترل است! بعد نیروهایی خارج آن میگذارد و آن را آنالیز میکند. وقتی خوب فهمیده شد مطلب، یا در واقع فهمیده نشد راستش، آن وقت نوبت مثالهای خاص داستان میرسد، مثل فواره و لوله و کانال روباز
از دفتر خاطرات، جمعه 12 شهریور
شنبه و یکشنبه پشت هم امتحان ریاضی سه و روانشناسی داشتم. هر دو خوب شد
چند روز پیش مهرداد گفت مادرش دنبال شعری میگشته که با ژ شروع شود، فیالبداهه گفتم
ژندهپوشی دوش در دیگر جهان
نغمهها میخواند از راز نهان
گفت ما را زینهار از دام عشق
کان زچنگ آرد برون هر دو جهان
این همه از درسهای ترم سوم گفتم، در اواخر آذر ترم منحل شد! تا سال پنجاه وهفت دو بار دیگر هم این اتفاق خواهد افتاد. تا صدایی بلند شود از طرفی، آقایان مدیران در دانشکده را میبندند و ترم را منحل اعلام میکنند، خلاص. بیشتر وقتم در یکی دو ماه بعد صرف کمک به خواهرم یا در واقع مادرم در نگهداری برانوش میشود که بیشتر از اندازه دوستش دارم
پلی تکنیک تهران، قسمت پنجم
پلی تکنیک تهران، قسمت هفتم
حمید پاکنشان بعدها معدل چهاری میشود، چهار ممیز دو صفر. خط میکشد و نشان که از همسالان ما جلو خواهد زد. حساب میکنیم که هر چقدر زیاد واحد بگیرد، با احتساب پیشدرسها، پشت درس تئوری ساختمان (الآن تحلیل سازه) میماند و به ما نمیرسد. همین فتح میکند بابی را در نامگذاری پنج حمید تا خلط نشوند. این پاکنشان حمید تئوری نامیده میشود بعد از آن. تقویمنش که قدری کم حس و حال است میشود حمید بیرمق. دیگری که دندانهایی درشت دارد و متبسم که میشود شانزده جفت دندانش بیرون میزنند به نام حمید دندان مفتخر میشود. چهارمی که پایش را به زمین میکشد به وقت قدم برداشتن حمید سوسمار نام میگیرد، و بالاخره آخری که وقتی زنگ در خانهای را میزند صدایش از در و پنجره بهتر از آیفون شنیده میشود حمید استریو خوانده میشود بعد از آن
استریو گفتم، یادم به نوارهای آن زمان افتاد. صفحههای موزیک پاپ که وارد میشد، تکثیر میکردند روی نوار کاست چندین شرکت، دو سه تاشان بهتر بودند و پر فروش. یکی شرکت تومبا بود که بیشتر با سری "فست" که نوارهای سریالی آهنگهای تند بود مناسب مهمانیها، معروف شد و محبوب که تا نمرههای بیست و سی هم رسید. در واقع گلچین میکرد آهنگهای تند را از آلبومهای مختلف همه خوانندهها. بعد سری "لاو میوزیک" هم بیرون داد به همان شکل. دیگری سانی بود که اسمش را با دو ان مینوشت، لابد برای این که با سونی اشتباه نشود. سری "اولد سانگز" سانی هم در پنج والیوم دست به دست میشد و هنوز هم کیمیاست، هر چند دیگر از اولد به عصر حجر تغییر یافته! سومی هم شرکت رودکی بود که مثل آن دو، نوارهایش کیفیتی خوب داشت، ولی چون برای جلوگیری از کپی، هر دو سه دقیقه در آهنگها صدایی شنیده میشد انکرالاصوات که "استریو رودکی مقابل تالار رودکی" چندان مشتری نداشت مثل آن دو دیگر. نمیدانم اگر این آهنگها نبودند نسل بعد از ما چه میکردند، که در میان کارهای بیسر وته رپ و هوی و چه و چه، بیشتر به آثار دوره ما گوش میدهند و ظاهرا آبا و بیجیز و بانیام را بیشتر از ما دوست دارند
باری، زبان 203 را واتکینز نامی درس میدهد، در ویتنام تیر خورده و پاهایش کوتاه و بلند است، قدری لنگ میزند. در همین کلاس است که با بهروز صمیمی میشوم. هیچ وقت یادم نمیرود، قبل از یکی از جلسهها در پلهها به مستر واتکینز برمیخورم، میپرسد حالت چطور است، میگویم ممنون، میگوید خوب ممنون، یا بد ممنون، یا چه ممنون؟! ملکه ذهنم میشود این درس بیرون از کلاس
وحشتناکترین درسی که در همه عمر با من میماند ترسش، ترمودینامیک است، هنوز هم نمیفهمم آنتالپی و آنتروپی چیست، هرچند حالا دوست دارم بدانم و نمیشود بی معلم. آخر ترم با سختی میگذرانم درس را با ذکر خیری از حضرت ناپلئون! سالهای سال بعد، همکاری دارم پزشکی نام که از مهندسان برجسته مکانیک است، برایم توضیح میدهد که چرا درسهای اختصاصی مکانیکیها برای راه وساختمانیها سخت است، یا لااقل دلچسب نیست. درست میگوید: در درسهای ما مثل مقاومت مصالح، با المانهایی ملموس مثل تیر و ستون شروع میکنند و بعد به یک جسم کلی با شکل عمومی تعمیم میدهند مطلب را. در درسهای خاص رشته مکانیک برعکس، جلسه اول آقای معلم یک آمیب بزرگ میکشد و میگوید این حجم کنترل است! بعد نیروهایی خارج آن میگذارد و آن را آنالیز میکند. وقتی خوب فهمیده شد مطلب، یا در واقع فهمیده نشد راستش، آن وقت نوبت مثالهای خاص داستان میرسد، مثل فواره و لوله و کانال روباز
از دفتر خاطرات، جمعه 12 شهریور
شنبه و یکشنبه پشت هم امتحان ریاضی سه و روانشناسی داشتم. هر دو خوب شد
چند روز پیش مهرداد گفت مادرش دنبال شعری میگشته که با ژ شروع شود، فیالبداهه گفتم
ژندهپوشی دوش در دیگر جهان
نغمهها میخواند از راز نهان
گفت ما را زینهار از دام عشق
کان زچنگ آرد برون هر دو جهان
این همه از درسهای ترم سوم گفتم، در اواخر آذر ترم منحل شد! تا سال پنجاه وهفت دو بار دیگر هم این اتفاق خواهد افتاد. تا صدایی بلند شود از طرفی، آقایان مدیران در دانشکده را میبندند و ترم را منحل اعلام میکنند، خلاص. بیشتر وقتم در یکی دو ماه بعد صرف کمک به خواهرم یا در واقع مادرم در نگهداری برانوش میشود که بیشتر از اندازه دوستش دارم
پلی تکنیک تهران، قسمت پنجم
پلی تکنیک تهران، قسمت هفتم
دنیا جای بسیار کوچکی است فاریا! وقتی هم که به آن سر دنیا بروی با 3 سوت یه آشنا گیرت میاره و میبینی که فرق زیادی بین تهران و ونکوور نیست اگر چه هزاران کیلومتر از هم فاطله دارند.
پاسخحذفو اما، مدینه گفتی و کردی کبابم. یادش بخیر ساقی سیمین عذار من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی
امیدوارم برانوش عزیز روحش در اعلی علیین باشد و هرچه در این دنیا نداشت در آن دنیا برایش فراهم باشد.برای تو و خانواده ات هم روز و روزگار خوشی را آرزو دارم.
از این که از حقیر یادی کرده بودی تشکر دارم.راستش اول قسمت 6 را خواندم و بعد قسمت 5 را. هنوز هم آب در دنیا ی ما سربالا میرود.
در روزهای آینده یک ای میل مفصل برایت میزنم.
قربانت مسعود جمالی