بیست ودوم شهریور 54 است. برای آزمون انگلیسی ساعت هشت صبح به دانشکده آمدهایم. ساعت هشت ونیم هنوز پشت در سالن ورزش منتظریم. بعد از شش سال در جهان تربیت تمیز و منظم و شش سال دیگر در البرز نظامی، به باور نمیآید که نیم ساعت بعد از موعد هنوز کسی نیست درها را باز کند
از دفتر خاطرات، جمعه 28 شهریور
سه روز رفته بودیم مشهد. نذر بود برای قبولی یکتا پسرک خانواده در رشتهای خوب. این توربوترن هم عجب معجزهای است! هشت ساعته به مشهد میرسد
بیست وپنجم خوب بود. افشین با برادرش آبتین برای تبریک تولدم آمدند، بعد هم سایر دوستان
چهارشنبه رفتم بلیتهای مهرماه تالار رودکی را گرفتم. فصل هنری جدید روز اول مهر شروع میشود، با برنامه ارکستر سنفونیک تهران. کنسرت مایستر ارکستر، ژرژ ماردیروسیان کنسرتوی لاماژور موتزارت را میزند. ژرژ عاشق موتزارت است و من عاشق ژرژ. آن قدر که بچهها وقتی میخواهند سر به سرم بگذارند میگویند ژرژی خره
در انتظار سه شنبه، روز اول دانشکده
وارد دانشکده که میشویم، دست چپ ساختمان انستیتو راه و ساختمان است (دو سال بعد دانشکده میشود دانشگاه و انستیتوها میشوند دانشکده)، ساختمانی مخروبه، حکایت کوزه گر است و کوزه شکسته! دست راست کتابخانه مرکزی است. جلوتر باز هم دست چپ مرکز محاسبات است، با کامپیوتر آی بی ام 370 که یک طبقه ساختمان را اشغال کرده! اشکوب فوقانی همین ساختمان مرکز تحصیلات تکمیلی است، برای دوره فوق لیسانس که هنوز رونقی نگرفته. دفتر دکتر دهقانی، استاد راهنمای من، همین جاست. تازه از امریکا آمده و چندان بهتر از من نمیداند برای ترم اول چه درسهایی را خوب است بگیرم! در عین حال استاد هیدرولیک است. همیشه میگوید عاشق آب است و به خصوص آب سرد. میگوید فقط با آب سرد دوش میگیرد. سه سال بعد در دریاچه شمال که غرق میشود، تسلط بر جریانهای هیدرولیکی کمکش نمیکند. طفلک مهربان مرد فوت میکند
در همان چهارسوق، دست راست انواع و اقسام کارگاهها صف کشیدهاند. پشت آنها ساختمان جدید راه و ساختمان در دست احداث است. سریعتر برویم، انستیتوهای نساجی و شیمی را در سمت چپ و انستیتو مکانیک را در سمت راست پشت سر بگذاریم. میرسیم به محوطه اصلی با حوضی مصفا در وسط، رستوران و آمفی تاتر دست چپ، و مسجد دست راست. جلوتر انستیتو علوم پایه. ساختمان اصلی دوسال اول همه رشتهها که کلاسهای ریاضیات و فیزیک و شیمی و زبان و چه در آن است
از دفتر خاطرات، جمعه 18 مهر
از دانشکده بگویم. ترم اول را با 18 واحد شروع کردم: ریاضی یک، فیزیک یک، شیمی عمومی، آزمایشگاه فیزیک، آزمایشگاه شیمی، آیین نگارش، زبان صد ویک، رسم فنی و کارگاه ماشین. روز اول دکتر ماهبان، رئیس دانشکده در آمفی تاتر تشریح کرد که واحد درسی، طبق تعریف، شانزده ساعت کلاس تئوری است یا چهل وهشت ساعت جلسه عملی (کارگاه یا آزمایشگاه). باید بروم سر رسم فنی، درس وقت گیری است
راستی برنامه ژرژ عالی بود، چنان که انتظار داشتم. افشین(1) هم دوشنبه برای ادامه تحصیل رفت به کلرادو در ایالات متحد. افسوس
در کارگاه ماشین دوستی جدید پیدا میشود که هنوز بعد از سی ودو سال رفیقی شفیق است: مهرداد قادری که حالا در استرالیا به مهندسی ساختمان اشتغال دارد. بعدها میگوید روزهای اول، در کارگاه ماشین، میخواستم به بهانه گرفتن آچار سه نظام سر صحبت باز کنم، ولی آن قدر بداخلاق بودی که میترسیدم! راست میگوید، خوش اخلاق جوانی نبودم علی ای حال
از دفتر خاطرات، جمعه 28 شهریور
سه روز رفته بودیم مشهد. نذر بود برای قبولی یکتا پسرک خانواده در رشتهای خوب. این توربوترن هم عجب معجزهای است! هشت ساعته به مشهد میرسد
بیست وپنجم خوب بود. افشین با برادرش آبتین برای تبریک تولدم آمدند، بعد هم سایر دوستان
چهارشنبه رفتم بلیتهای مهرماه تالار رودکی را گرفتم. فصل هنری جدید روز اول مهر شروع میشود، با برنامه ارکستر سنفونیک تهران. کنسرت مایستر ارکستر، ژرژ ماردیروسیان کنسرتوی لاماژور موتزارت را میزند. ژرژ عاشق موتزارت است و من عاشق ژرژ. آن قدر که بچهها وقتی میخواهند سر به سرم بگذارند میگویند ژرژی خره
در انتظار سه شنبه، روز اول دانشکده
وارد دانشکده که میشویم، دست چپ ساختمان انستیتو راه و ساختمان است (دو سال بعد دانشکده میشود دانشگاه و انستیتوها میشوند دانشکده)، ساختمانی مخروبه، حکایت کوزه گر است و کوزه شکسته! دست راست کتابخانه مرکزی است. جلوتر باز هم دست چپ مرکز محاسبات است، با کامپیوتر آی بی ام 370 که یک طبقه ساختمان را اشغال کرده! اشکوب فوقانی همین ساختمان مرکز تحصیلات تکمیلی است، برای دوره فوق لیسانس که هنوز رونقی نگرفته. دفتر دکتر دهقانی، استاد راهنمای من، همین جاست. تازه از امریکا آمده و چندان بهتر از من نمیداند برای ترم اول چه درسهایی را خوب است بگیرم! در عین حال استاد هیدرولیک است. همیشه میگوید عاشق آب است و به خصوص آب سرد. میگوید فقط با آب سرد دوش میگیرد. سه سال بعد در دریاچه شمال که غرق میشود، تسلط بر جریانهای هیدرولیکی کمکش نمیکند. طفلک مهربان مرد فوت میکند
در همان چهارسوق، دست راست انواع و اقسام کارگاهها صف کشیدهاند. پشت آنها ساختمان جدید راه و ساختمان در دست احداث است. سریعتر برویم، انستیتوهای نساجی و شیمی را در سمت چپ و انستیتو مکانیک را در سمت راست پشت سر بگذاریم. میرسیم به محوطه اصلی با حوضی مصفا در وسط، رستوران و آمفی تاتر دست چپ، و مسجد دست راست. جلوتر انستیتو علوم پایه. ساختمان اصلی دوسال اول همه رشتهها که کلاسهای ریاضیات و فیزیک و شیمی و زبان و چه در آن است
از دفتر خاطرات، جمعه 18 مهر
از دانشکده بگویم. ترم اول را با 18 واحد شروع کردم: ریاضی یک، فیزیک یک، شیمی عمومی، آزمایشگاه فیزیک، آزمایشگاه شیمی، آیین نگارش، زبان صد ویک، رسم فنی و کارگاه ماشین. روز اول دکتر ماهبان، رئیس دانشکده در آمفی تاتر تشریح کرد که واحد درسی، طبق تعریف، شانزده ساعت کلاس تئوری است یا چهل وهشت ساعت جلسه عملی (کارگاه یا آزمایشگاه). باید بروم سر رسم فنی، درس وقت گیری است
راستی برنامه ژرژ عالی بود، چنان که انتظار داشتم. افشین(1) هم دوشنبه برای ادامه تحصیل رفت به کلرادو در ایالات متحد. افسوس
در کارگاه ماشین دوستی جدید پیدا میشود که هنوز بعد از سی ودو سال رفیقی شفیق است: مهرداد قادری که حالا در استرالیا به مهندسی ساختمان اشتغال دارد. بعدها میگوید روزهای اول، در کارگاه ماشین، میخواستم به بهانه گرفتن آچار سه نظام سر صحبت باز کنم، ولی آن قدر بداخلاق بودی که میترسیدم! راست میگوید، خوش اخلاق جوانی نبودم علی ای حال
توضیح (1) افشین ژیان نازنین دوستم بود در سالهای آخر البرز. حالا مهندس راه است و در نیومکزیکو مشغول کار
پلی تکنیک تهران، قسمت دوم
Dearest Farya, Your memories about Polytechnic re-opened one of best chapters of life! Brought back memories that would never come back without your writing! I am so glad someone sacrificed some time and put pen on paper in those good old years! Thank you so much Farya!
پاسخحذفAbout Dr. Dehghani, 1 day before his death I was at Disney Land (Mahmood Abaad) & met his family for the first time. We went out to the sea (Caspian) boating and within 0.5 Kilometer from coast I asked driver to stop the boat, then jumped into the sea for a swim, called Dr, inviting him to jump in and swim with me, he calmly replied: Darya faghat baraaye deed zadaneh! Ma az haminja deed mizaneem, shoma shenatoono bokonid va lezzat bebareed! We drove back to Tehran that evening only to hear the next evening that he was drawned in the water earlier trying to save one of his friend's lives along with the 3rd friend. Was so sad! He had to stick to his believes and stay alive (If we could call that life in those early years of revolution!!) I look forward to more memories of yours from Polytechnic :-) From Sydney-Australia
Your mate, always,
MEHRDAD
Wooooooooooooow!
پاسخحذفMerc, that's what I'd love to read here
Thanks much, Zara.
پاسخحذف