چه هیجان انگیز! دیشب ساختمان ما آتش گرفته بود. چه بدو بدویی، از راه پله ها! ولی قسمت جالب قضیه زمان رسیدن آتش نشانان بود. از لحظه ای که سوت خطر راه افتاد تا وقتی رسیدند کمتر از دو دقیقه شد، به قول اسماعیل فصیح این را قسم می خورم
همکاری همسایه ها هم در لباسهای خواب یا خانه و البته یکی هم حوله حمام تماشایی بود، که سر راه را نمی بستند و ماموران را سؤال پیچ نمی کردند که چه شده و چه نه. و مهم تر، همه آمده بودند پایین، و کسی با این تصور که ای بابا ولش کن چیزی نیست، در خانه نمانده بود. اما نه، چرا، یک خانواده ایرانی از همسایه ها پیداشان نبود، نمی دانم، شاید خانه نبودند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر