دی ۱۶، ۱۳۸۷

فاریا کیست

همیشه پرسیده‌اند آشنا و غریبه، تا یاد دارم، معنی اسمم چیست، فاریا کیست... اینجا مفصلش می‌نویسم، تا بعد از این بتوانم به جایی رجوع دهم و سخن کوتاه کنم

الکساندر دوما رومانی دارد در میان دهها رومان تاریخی که تحریر کرده، کنت دو مونت کریستو عنوانش. توصیه می‌کنم به خواندنش، اگر عاشق رومانهای تاریخی هستید، و نه اگر فقط مطالب سیاسی و اقتصادی را قابل خواندن می‌دانید و در زمره منورالفکران محسوبید. برای تحریض و تحریص به خواندن کنت دو مونت کریستو، خلاصه داستان را بگویم

ملاحی جوان، ادموند دانتس نامش، با دلی باخته به مرسدس زیبا، به ناخدایی سفینه تجاری فرعون برگزیده می‌شود. همکاری دارد دانکلار نام که رقیب اوست در حرفه، همراه با فرنان عموزاده مرسدس که رقیب اوست در دلدادگی، توطئه‌ای می‌چیند که گویی ادموند از افراد ناپلئون است، در دوره‌ای که خاندان بوربن سلطنت را از بناپارت بازپس گرفته، حتی نام ناپلئون به زبان راندن جرمی سنگین است. قاضی تحقیق ویلفور نام دارد، در تفتیش ادموند پی به بی‌گناهی و ناسیاسی بودنش می‌برد، ولی در می‌یابد که ادموند در سفر تجاری اخیر و در گذر از جزیره آلب که تبعیدگاه ناپلئون است، به رازی مخوف پی برده، که پدر ویلفور از عمال جدی بناپارت است. پس در حبس او درنگ نمی‌کند

ادموند در نوشانوش ولیمه عروسی دستگیر می‌شود و در قلعه ایف (شاتودیف) که در مارسی زندانی بی برگشت است نظیر باستیل در پاریس، در سیاهچالی محبوس می‌شود. چندی که می‌گذرد، آن گاه که ادموند از همه جا ناامید است و قصد انتحار دارد، بندی مجاور که در تلاشی نافرجام نقبی زده به قصد خروج از قلعه، به محبس ادموند می‌رسد. او کشیشی دانشمند است از اهالی ایتالیا، فاریا نامش، آبه عنوان رتبه‌اش در کلیسا. دو هم‌بند، گرچه یکی پیر و یکی جوان، انسی و رفاقتی به هم می‌زنند

در هفده سالی که در پی می‌آید، آبه فاریا همه علوم زمان از جمله زبانهای رایج را به ادموند آموزش می‌دهد و ازو دانشمندی چون خودش می‌سازد. در بستر مرگ فاش می‌کند که ثروتی بی‌کران اندوخته دارد در جزیره‌ای با نام مونت کریستو، نشانش به ادموند می‌دهد که چون پسرش شده در این سالها. ادموند کالبد آبه فاریا را در جای خود می‌گذارد و با این حقه از قلعه می‌گریزد. دیری نمی‌گذرد که جزیره مونت کریستو را با گنجینه آبه فاریا تصرف می‌کند و با تیول قرار دادنش عنوان کنت برای خود می‌خرد، کنت دو مونت کریستو

چندی بعد به پاریس می‌رود و با صبر و حوصله و طی داستانهایی جذاب، از دانکلار که بارون دانکلار شده، فرنان که کنت دو مورسر شده، و ویلفور که حالا دادستان پادشاهی است انتقامهایی مخوف می‌گیرد. و همین لطف رومان است که دور از کلیشه‌های بی‌نمک عفو و بخشش، خواننده را راضی می‌کند

باری، اسم من از اینجا گرفته شده، پدر در زمان تولدم این رومان را در دست داشته، عاشق شخصیت و دانش آبه می‌شود، نام او بر من می‌گذارد با این امید که با جادوی نامها، فاریای دانشمند دیگری ساخته شود... چه عبث

۲ نظر:

  1. فاریای عزیز.بار اول که نامت را دیدم دومین فاریا بودی.اولینش همان ادیب زندانی در رمان بود.از اسمت خوشم امد به همین دلیل.چه خوب و چه زیبا که اشتباه نکرده بودم. حسن تعلیل نامت بسیار ستودنی است.به همچون پردی افتخار باید کرد که در انتخاب نام فرزندش به این حد کمال طلب و زیباپسند بوده است

    پاسخحذف
  2. سلام دکتر عزیز من یک مهندس عمران هستم و از بستگان پروفسورپرویز کوشکی.نازنین استاد شما و نازنین خویشاوند من.خبر خوب نیست.اصلا خوب نیست/شاید شنیده باشید.پروفسور برای .همیشه رفت.دهم اسفند 1387بر اثر سرطان.تسلیت میگویم به شما
    آرش از سبزوار
    aracivil@yahoo.com

    پاسخحذف

Free counter and web stats