شهریور ۱۹، ۱۳۸۶

کلامی با خواننده

مغرورم و مسرور که هر روز چند ده نفری مطلبم را می‌خوانند و نظر می‌دهند، بعضی با کامنت ذیل مطلب و بعضی با ای‌میل و تلفن. آرزو دارم این سرور و غرور به عُجب ختم نشود

اما ضروری است کلامی با بزرگواران، که از سر لطف بهایی افزون بر واقع به وبلاگم داده‌اند و رسانه‌ای عامش پنداشته‌اند. گلایه داشته‌اند که از پاواروتی ننوشته‌ام، سر وقت و به موقع، راست گفته‌اند. اما، چند عذر دارم، امید است یکی را بپذیرند، دست کم

اول، در برابر این گلایه، شکوه‌هایی هم داشته‌ام که وبلاگ خصوصی جای خبردهی نیست. این هم راست است. شاید علاقه‌مندان این قلم ، ولو همان چند ده نفر، توقع داشته‌ باشند خبر هم ببینند و بخوانند، از سر محبتی که به من دارند، ولی علی‌الاصول وبلاگ خصوصی جای خبر نیست

دوم، پیش‌تر هم گفته‌ام، واقعا حرفه من این نیست، و با کار طاقت فرسای این سر آب، کمتر فرصتی می‌ماند برای نوشتن و خواندن، گیرم که محبوب اول باشد مقدم بر حرفه. به این سبب، گاهی جا می‌مانم از پرداختن به مطلبی که دوست دارم، آنچه دوست ندارم جای خود دارد

سوم، با صدها صفحه وبسایت و وبلاگ اختصاص یافته به بزرگی چون پاواروتی، کمتر نیاز حس کردم به پرداختن فوری به موضوع. در واقع ثانیه‌هایی بعد از انتشار خبر، دیدم حتی سال فوت هم به مدخل فرهنگهایی چون ویکیپدیا اضافه شد. به روایت ایرانی، پیشاپیش خرمای مرحوم هم پخش و تناول شد

چهارم، تا به چوبم نرانده‌اند بگویم پاواروتی بزرگ بود و بزرگ هست، خیلی بزرگ، بیشتر از آن که به تذکره چون منی نیاز باشد. اما، اعتقاد دارم بزرگتر از او زیاد است در فن و زیبایی آواز، بی تردید. فقط کارهای نمایشی و تبلیغی کمتر بلدند اکثرشان. به علاوه، کمتر دوست می‌دارم هنرمندی را که نگاهی سنگین دارد از بالا، که آی مردم، من آمده‌ام کافی است برای جهانی. به نظرم می‌رسد پاواروتی چنین بود. صدای صاف و روانش را دوست داشتم و دارم، نگاه سنگینش را نه. امید است عاشقان بی چرا و چونش ببخشایند بر من این حس و نظر را

۱ نظر:

  1. از بالا نگاه کردن رو خوب ی دونم چیه اصلا" دوست ندارم. بماند که کی به دوست داشتن یا نداشتن دیگران اهمیت میده.

    پاسخحذف

Free counter and web stats