تیرماه پنجاه وپنج بود، روز امتحان ریاضی دو، آخر ترم دوم. اول صبح در رستوران دانشکده چای میخوردیم و بعضی دوستان صبحانه. به طور معترضه، خاطرم آمد چای در لیوان بزرگ دو ریال بود و در استکان یک ریال، و صبحانه کامل ده ریال. بگذریم
یکی از دوستان نازنین که احترامی داشت به علاقهام به موسیقی، و طفلک دو باری هم به زور در تالار رودکی همراهیم کرده بود، از راه رسید، از دور دستی تکان داد، و با رسیدن به میزمان، نوار کاستی از کیفش درآورد و به من داد، یعنی که کادو. چه ذوقی داشت. توضیح داد که در این جدیدترین نوار، یک گروه موسیقی پاپ، اولین بار کارهای پرشنونده کلاسیک را با سازها و ریتمهای پاپ اجرا کرده و چه قشنگ از کار در آمده است. رقص مجاری پنجم برامس هم، مژده میداد که در بین آهنگها بود، و خودش چه عشق عجیبی به این رقص داشت، که هر بار سراغم میآمد، خلاصی از او نداشتم تا آن را برایش میزدم
احساس کردم که رگهای گردنم ششصد و شصت وشش متر بیرون زد. چطور جرأت کرده بودند؟ سنفونی پنجم بتهوون و چهلم موتزارت با ساز و ریتم پاپ؟ توهینی آشکار به مقدسات؟ به علاوه، این دوست عزیز به چه جرأتی این کاست را برایم آورده بود؟ بحثی درگرفت و ریاضی فراموش شد. بیشتر عقیده داشتند که این ابتکار میتواند نقطه آشتی موسیقی کلاسیک و پاپ باشد و سبب آشنایی جوانترها با کارهای ملودیک و زیبای کلاسیک
سالها زمان لازم بود تا عقربه جهل نما قدری به سمت عقل رود و از جهل دور شود، فقط قدری. و وقتی از جهل دور شدی، تعصبهای همراهش هم رنگ میبازند. آنگاه، میفهمی که موسیقی قشنگ قشنگ است، کلاسیک یا پاپ، هندی یا عربی، هر چه خواهد گو باش. قبل از شانزده سالگی که در یک اتفاق با موسیقی علمی آشنا شدم و عاشقش، موسیقی پاپ دوست داشتم، هم ایرانی و هم فرنگی، از گوگوش و رامش و عارف، تا التون جان و تام جونز و دمیس روسس. ولی وقتی تازه یاد میگیری که سونات چیست و کادانس یعنی چه، و چند جلسه آرشه به چهار سیم میکشی، عقربه کذایی هنوز به جهل مایل است، پس سرت را بالا میگیری و فخر میفروشی، به پیر و جوان، که این منم، ویولنیست توانا، که میدانم بتهوون کی متولد شده و چایکوفسکی کی متوفی
این همه خاطره گفتم تا به جوانترها برسم، بلکه عقربه آنها را حرکتی دهم زودتر از آن که خود تجربه کنند. آن که میخواهد موسیقیدان عنوانش شود، همه انواع موسیقی را گوش میکند، و فارغ از نوعی که بناست تخصصی دنبال کند، مبانی را فرا میگیرد. آن که عاشق کلاسیک غربی است، که عادت و دوست دارم علمی بخوانمش، بد نیست مختصر اطلاعی از ردیف داشته باشد و لااقل بفهمد چهارگاه و چهارمضراب چه فرق دارند، کدام تنالیته است و کدام فرم. و آن که اصیل ایرانی عشق اولش است، هیچ ضرر ندارد به صدای آسمانی سلین دیان یا باس بینظیر دیتریش فیشر دیسکا گوش دهد و آنان را بشناسد
نمیدانم چرا با حسی نوستالژیک یاد فیلمهای ناصر ملک مطیعی و زندهیاد فردین افتادم، و این کلمهها در پس ذهنم ردیف شد: مرد، تعصب، جاهل، تعصب، کافه، تعصب. . . با حال و هوای این چند سطر، در این هوای همیشه بارانی شهرمان، به نوجوانی برگشتم. چند ترانه از پوران برای علاقهمندان میگذارم، که خیلی دوست داشتم
یکی از دوستان نازنین که احترامی داشت به علاقهام به موسیقی، و طفلک دو باری هم به زور در تالار رودکی همراهیم کرده بود، از راه رسید، از دور دستی تکان داد، و با رسیدن به میزمان، نوار کاستی از کیفش درآورد و به من داد، یعنی که کادو. چه ذوقی داشت. توضیح داد که در این جدیدترین نوار، یک گروه موسیقی پاپ، اولین بار کارهای پرشنونده کلاسیک را با سازها و ریتمهای پاپ اجرا کرده و چه قشنگ از کار در آمده است. رقص مجاری پنجم برامس هم، مژده میداد که در بین آهنگها بود، و خودش چه عشق عجیبی به این رقص داشت، که هر بار سراغم میآمد، خلاصی از او نداشتم تا آن را برایش میزدم
احساس کردم که رگهای گردنم ششصد و شصت وشش متر بیرون زد. چطور جرأت کرده بودند؟ سنفونی پنجم بتهوون و چهلم موتزارت با ساز و ریتم پاپ؟ توهینی آشکار به مقدسات؟ به علاوه، این دوست عزیز به چه جرأتی این کاست را برایم آورده بود؟ بحثی درگرفت و ریاضی فراموش شد. بیشتر عقیده داشتند که این ابتکار میتواند نقطه آشتی موسیقی کلاسیک و پاپ باشد و سبب آشنایی جوانترها با کارهای ملودیک و زیبای کلاسیک
سالها زمان لازم بود تا عقربه جهل نما قدری به سمت عقل رود و از جهل دور شود، فقط قدری. و وقتی از جهل دور شدی، تعصبهای همراهش هم رنگ میبازند. آنگاه، میفهمی که موسیقی قشنگ قشنگ است، کلاسیک یا پاپ، هندی یا عربی، هر چه خواهد گو باش. قبل از شانزده سالگی که در یک اتفاق با موسیقی علمی آشنا شدم و عاشقش، موسیقی پاپ دوست داشتم، هم ایرانی و هم فرنگی، از گوگوش و رامش و عارف، تا التون جان و تام جونز و دمیس روسس. ولی وقتی تازه یاد میگیری که سونات چیست و کادانس یعنی چه، و چند جلسه آرشه به چهار سیم میکشی، عقربه کذایی هنوز به جهل مایل است، پس سرت را بالا میگیری و فخر میفروشی، به پیر و جوان، که این منم، ویولنیست توانا، که میدانم بتهوون کی متولد شده و چایکوفسکی کی متوفی
این همه خاطره گفتم تا به جوانترها برسم، بلکه عقربه آنها را حرکتی دهم زودتر از آن که خود تجربه کنند. آن که میخواهد موسیقیدان عنوانش شود، همه انواع موسیقی را گوش میکند، و فارغ از نوعی که بناست تخصصی دنبال کند، مبانی را فرا میگیرد. آن که عاشق کلاسیک غربی است، که عادت و دوست دارم علمی بخوانمش، بد نیست مختصر اطلاعی از ردیف داشته باشد و لااقل بفهمد چهارگاه و چهارمضراب چه فرق دارند، کدام تنالیته است و کدام فرم. و آن که اصیل ایرانی عشق اولش است، هیچ ضرر ندارد به صدای آسمانی سلین دیان یا باس بینظیر دیتریش فیشر دیسکا گوش دهد و آنان را بشناسد
نمیدانم چرا با حسی نوستالژیک یاد فیلمهای ناصر ملک مطیعی و زندهیاد فردین افتادم، و این کلمهها در پس ذهنم ردیف شد: مرد، تعصب، جاهل، تعصب، کافه، تعصب. . . با حال و هوای این چند سطر، در این هوای همیشه بارانی شهرمان، به نوجوانی برگشتم. چند ترانه از پوران برای علاقهمندان میگذارم، که خیلی دوست داشتم
پوران، زندگی، 3:27 دقیقه، 835 کی بایت
پوران، امروز و فردا، 3:11 دقیقه، 774 کی بایت
پوران، نیلوفر، 5:03 دقیقه، 1180 کی بایت
سلام. يادش به خير اون روزهاي قشنگ و قديمي. آهنگهاي پوران هم زيبا بود. ناصر
پاسخحذفDear Farya
پاسخحذفI was not in that years , I have borned about 20 years after something is in your writing I do not know what it s I feel familiar with
, I am next generation I like nilofar song so much I like espicially when Martic sing...
Kind Regards
Somaye