اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۴

رفتن

این قطعه را چند روز قبل از کوچ زمستانی 1381 نوشته بودم

آه رفتن رفتن
رفتنم نزديک است
رفتن از اين قفس تنگ و سياه
رفتن از اين زندان
نام آن؟
مهد دليران، کشور بلبل و گل
آری آری ايران

آه افسوس افسوس
بازگشتم چه بعيد است و چه دور
بازگشتن به قفس؟
از چه افسوس خورم؟
پس چرا دلتنگم؟
تنگی دل آيا
بهر اين زندان است
که وطن خوانندش؟

ای وطن در تو گذشت
کودکی: صحنه ای رنگارنگ
نو جوانی، وه چه زيبا: همه عشق
همه دلدادگی و سرمستی

ای وطن ديگر هيچ
در جوانی همه دلدادگی و عشق مرا سوزاندی
از چه بايد وطنت خوانم بيش؟

بار الها دل من بس تنگ است
رفتنم نزديک است

۱ نظر:

  1. Farya,

    If I knew you were such a wonderful poet when I sat behind you in class, I would have given you even more trouble !!!! Joking aside, your poem truly touched me. It described the excact feeling I had when I was leaving Iran on my last and only visit back home in 1978. Damet Garm.

    Sepehr Mirsepassi (Steve Sepassi)

    پاسخحذف

Free counter and web stats